خطّابیه، فرقهای از غالیان زمان امام صادق علیهالسلام و یکی از فرقههاى منحرف منسوب به شیعه میباشد.از این عنوان به مناسبت در باب طهارت نام بردهاند.
مؤسس فرقه
مؤسس این فرقه، ابوالخطّاب محمد بن ابی زینب بود.
او ابتدا از یاران و نزدیکان امام صادق علیهالسلام به شمار میآمد تا جایی که به نقل کلینی [1] رابط امام و یارانِ دیگر ایشان بود و امام، یاران خود را به دوستی با وی امر کرده بودند. [2] [3] [4]
ابوالخطّاب بعدها، به دلیل عقاید غلو آمیزش، احتمالا قبل از 130 مورد لعن و تکفیر شدید امام صادق قرار گرفت. [5]
عقاید
بنابه گزارش ملل و نحل نویسان، ادعاهای وی در تغییر و تحول بود.
او نخست ادعا کرد امام صادق وی را وصی خود کرده و اسم اعظم الهی را به او آموخته است. [6]
سپس از نبوت امامان سخن گفت [7] که این خطابه به تعبیر امام جواد علیهالسلام ناشی از خلط میان محدَّث و نبی بوده است. [8] [9]
پس از آن، حضرت محمد صلی اللّه علیه وآله و سلم، علی علیهالسلام و دیگر امامان را خدا خواند و پس از آنکه امام صادق وی را طرد و لعن نمود، خود را خدا خواند. [10]
وی الهیت را نوری در نبوت و نبوت را نوری در امامت میدانست و معتقد بود زمین هرگز از این انوار خالی نخواهد بود. [11]
همچنین معتقد بود نور یا روح الهی در بدنهای امامان به ارث میرسد.
پیروان ابوالخطّاب، فرزندان و شیعیان امام حسین را فرزندان و دوستان خدا میخواندند.
آنان با تأویل آیه 72 سوره صعبادت و طاعت ائمه را واجب میدانستند. [12] [13]
به عقیده آنان امامان حجتهای خدا بر خلق و دانای همه علوم اند. [14]
پیروان ابوالخطّاب به رغم آنکه قائل به الوهیت امام صادق بودند، ابوالخطّاب را برتر از ایشان و برتر از حضرت علی میدانستند. [15] [16]
همچنین مدعی بودند امام صادق کتابی به نام جَفر مشتمل بر همه علوم به آنها دادهاست که به سبب آن به همه چیز علم دارند. [17]
خطابیه، ابوبکر ، عمر ، عثمان و بیشتر صحابه را به دلیل جلوگیری از امامت علی علیهالسلام کافر شمرده و تعدادی از آنان مانند معاویه و عمرو عاص را مصداق برخی واژههای قرآنی چون خَمْر ، مَیسِر ، جِبْت و طاغوت معرفی میکردند. [18] [19] [20]
خطابیه براساس آیه 44 سوره مؤمنون در هر زمان به وجود دو امام، یکی ناطق و دیگری صامت معتقد بودند.
به این ترتیب که در زمان حیات پیامبر ، امام علی را امام صامت و پیامبر را امام ناطق میدانستند که پس از رحلت پیامبر، حضرت علی امام ناطق شد [21] و همینطور دیگر امامان تا زمان امام صادق که وی را امام ناطق و ابوالخطّاب را امام صامت برمیشمردند و معتقد بودند پس از امام صادق، ابوالخطّاب امام ناطق است. [22]
آرای این فرقه درباره امامت ، نبوت و الوهیت امامان و ابوالخطّاب، و نیز ادعاهای ابوالخطاب مبنی بر ملک بودن و جعفرصادق بودن و اینکه به هر صورتی که بخواهد درمیآید، نشان از اعتقاد آنان به حلول دارد. [23]
خطابیه واجبات و محرّمات را، نه افعال معین، بلکه مراد از آن را انسان هایی میدانستند که دوستی با دسته اول و دشمنی با دسته دوم ( محرّمات ) است. [24]
امام صادق علیه السلام در نامهای به ابوالخطّاب چنین سخنانی را باطل شمرد. [25]
به عقیده آنها آنچه خداوند به وسیله پیامبرش بر بندگان واجب کرده است، ظاهر و باطنی دارد.
عباداتی که در کتاب و سنّت آمده ظاهر عبادت است و نجات و سعادت در گرو عمل به باطن آنهاست. [26]
گفته شده است ابوالخطّاب در فرائض دینی به پیروان خود تخفیف میداد [27] و شهادت دروغ را به نفع پیروان خود جایز میشمرد. [28] [29] [30]
او و پیروانش روزه ماه شعبان را واجب دانسته و ترک آن را موجب وجوب کفاره میدانستند. [31]
نزد فقها
فقها فرقه خطّابیه را از غالیان برشمرده و احکام اهل غلو را بر ایشان جارى کردهاند. [32]
فرجام
به نقل نوبختی [33] به رغم وعده ابوالخطّاب به پیروزی در جنگ با عیسی بن موسی (احتمالا در سال 138) پیروان ابوالخطّاب، به جز یک تن، در این جنگ کشته شدند و خود وی نیز دستگیر شد.
او این شکست را به استناد وقوع بداء در علم الهی توجیه کرد.
ابوالخطّاب سپس به دار آویخته شد.
البته به عقیده برخی از پیروان ابوالخطّاب، وی و یارانش کشته یا مجروح نشدند بلکه از دیدهها پنهان شدند و پس از این واقعه ابوالخطّاب جزو فرشتگان قرار گرفت. [34]
تبدیل به فرق مختلف
بنابر برخی گزارشها خطابیه پس از کشته شدن ابوالخطّاب [35] [36] و بنابر برخی دیگر پس از طرد وی از سوی امام صادق علیه السلام، چند فرقه شدند.
باتوجه به زمان به قتل رسیدن عُمَیر بن بیان عجلی (مقتول بین 129ـ 131) میتوان گفت که دستکم پیش از به قتل رسیدن ابوالخطّاب، فرقه خطابیه چند فرقه منشعب داشته که مقریزی [37] تعداد آنها را پنجاه فرقه گزارش کرده است.
به گزارش نشوان بن سعید حِمْیری [38] جماعتی از خطابیه، به محمد بن اسماعیل گرویدند و به فرقه مبارکیه ، از فرق اسماعیلیه ، پیوستند.
عدهای نیز بر اعتقادات سابق خود باقی ماندند و وجود جانشین برای ابوالخطّاب را انکار کردند و خطابیه مطلقه نامیده شدند. [39]
علاوه بر این دو گروه، هفت فرقه دیگر نیز از شاخههای خطابیه یاد شدهاند :
← بزیغیه
پیروان بزیغ [40] [41] یا بزیع [42] بنموسی میباشد.
آنان امام صادق علیه السلام را خدایی میدانستند که بزیع را مانند ابوالخطّاب به پیامبری فرستاده است.
بزیع در زمان حیات امام صادق کشته شد و امام با شنیدن این خبر خدا را شکر نمود.
همچنین امام در موقعیتهای مختلف وی را لعن کرد. [43]
← عمیریه یا عجلیه
پیروان عمیر بن بیان یا بنان عجلی میباشد. [44] [45]
بیشتر عقاید این فرقه همانند بزیغیه بود.
آنان مرگ خود را میپذیرفتند، اما معتقد بودند جانشینانی در زمین وجود دارند که میمانند و آنان همان امامان و پیامبران هستند.
امام صادق علیه السلام را میپرستیدند و او را پروردگار خود میخواندند. [46] [47]
عمیریه در محله کناسه کوفه خیمهای برپا کرده و در آن جمع میشدند و آداب پرستش را در حق امام صادق انجام میدادند.
این خبر به یزید بن هُبَیرة (حک: 129ـ131) رسید، به آنان حمله و عمیر را دستگیر کرد و همانجا به دار آویخت و تعدادی از یاران وی را نیز زندانی کرد. [48] [49]
← پیروان سِری اقصَم
پیروان سِری اقصَم که مدعی بودند امام صادق علیه السلام وی را به عنوان رسولی قوی و امین فرستاده است.
به عقیده آنان روح حضرت موسی در پیشوایشان حلول کرده و عصا و برهان موسی نیز نزد اوست.
آنان جعفر را اسلام و خود را فرزندان اسلام میدانستند و سایرین را به نبوت و رسالت سری اقصم دعوت میکردند.
این گروه امام صادق و افرادی را که باب آن حضرت میدانستند، عبادت میکردند.
سری به پیروان خود دستور داده بود که از نوح ، ابراهیم ، موسی و عیسی برائت جویند. [50] [51]
امام صادق وی را همچون بزیع بارها لعن کرد. [52]
← معمّریه
پیروان معمّر بن احمر بودند. [53] علی بن اسماعیل اشعری ، [54] نام دیگر این فرقه را یعمومیه ذکر کرده است.
آنان معمر را همچون ابوالخطّاب میپرستیدند و قائل به تناسخ بودند.
این فرقه دنیا را ابدی میدانستند و معتقد بودند بهشت همان خوبیها و نعمتهایی است که انسان از آن بهرهمند میشود و جهنم مصیبتهایی است که به افراد میرسد. [55] [56] [57]
به گمان آنها نور و روحی الهی در بدن برگزیدگان و پیامبران حلول میکند، ولی قالبهای این روح از بین نمیرود بلکه به صورت فرشته به آسمان صعود میکند.
آنان تصریح میکردند که روح الهی از عبدالمطلب به ابوطالب، محمد، علی و امامان تا جعفر، ابوالخطّاب و نهایتآ به معمر منتقل شده است.
با گذر نور از بدنهای جعفر و ابوالخطّاب، آن دو فرشته شدند.
معمر، خدای زمین است که فرمانبردار خدای بزرگتر در آسمان است.
در زمینه احکام نیز بسیاری از محرّمات را حلال میشمردند. [58] [59]
← مفضّلیة
مدعیان پیروی مفضّل بن عمر جُعفی بودند.
این فرقه با دیگر فرقههای خطابیه در اعتقاد به الوهیت جعفر و ادعای نبوت خود همعقیده بودند، با این حال رسالت امام جعفر صادق را انکار کرده و به پیروی از ایشان از ابوخطّاب برائت جستند. [60] [61]
کشی [62] روایاتی در تأیید مفضّل و روایاتی در تکفیر وی نقل نموده و گاه روایاتِ تأییدی را به وضع مفضّل در حالت استقامت و پیش از آنکه به فرقه خطابیه درآید، نسبت داده است. [63]
← غرابیه
بنیانگذار این فرقه مشخص نیست.
آنان معتقد بودند به سبب شباهت زیاد حضرت علی به پیامبر اکرم ، جبرئیل به اشتباه رسالت الهی را به حضرت محمد ابلاغ کرد.
ازاین رو جبرئیل را لعن میکردند و علی و فرزندانش را پیامبر میدانستند. [64] [65] [66]
← مخمّسه
سعد بن عبداللّه اشعری [67] از فرقهای از یاران ابوالخطّاب به نام مخمّسه نام برده و اعتقادات آنان را به تفصیل بیان کرده است.
میرمیران